حرفهایی...

بارغم...

محرم وقتی می آید،مشکی می نالد:من داغدارترین مشک تاریخم،رو سیاه و شرمسار از روی مولایم... محرم وقتی می آید،قلب کوچکم،آن غم بزرگ را جایگزین نتوان کرد.

 

[ یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, ] [ 19:52 ] [ فرانک ] [ ]


ت مثل تنهایی...

یاد گرفته ام دراین دنیا چگونه تنها باشم

واینکه هیچگاه کسی را وابسته به خود نکنم که اگرنبودم..

ولی خدایا  هیچ به بی تو بودن عادت ندارم...عادت که سهل است توان بی توبودن راندارم اگرروزی تصمیم برگرفتن خودازمن گرفتی مرانیز ازخودم بگیر..

 راستی دوستانی دارم که وجودشان دل گرمم می کند خدایا همیشه وجودشان را به وجود خودت گرم کن ...

خدایا هیچکس به اندازه تو حوصله ام را ندارد..

 

[ جمعه 17 آبان 1392برچسب:, ] [ 21:53 ] [ فرانک ] [ ]